کلید به روز شد
رفقای قدیمی و شاید جدید دُرود!
وبلاگ کلید پس از مدت ها چه کنم چه کنم، به روز شد. اما این بار با شکل و شمایل جدید و صفحات مجزا. لزوم داشتن وبلاگ مثل هرچیز دیگر در ابتدا شور و شوقی دارد و بعد این سئوال را به ذهن می رساند که گیرم هم وبلاگ راه انداختی آخرش که چی؟
بعضی ها می پرسند: « آخرش که چی ؟» یا «حالا که چی؟» . من هم می گویم: هیچ. همین که می بینید. می شود هیچ کاری هم نکرد و همین طور نشست. اما اگر هدایت یا گلشیری هم این سئوال را می کردند آیا « بوف کور» یا «شازده احتجاب» نوشته می شد. ممکن است باز هم بپرسند: خوب نوشتند که نوشتند آخرش که چی. این آدم ها که از جای شان تکان نمی خورند مغزشان منجمد شده.
من در جواب می گویم: این طور ها هم نیست.هستند دوستان همسن و سال خودم که چند سطر اول «انفجار بزرگ» را از حفظ اند و چه شب ها دست جمعی این داستان را خوانده اند.یا شعر های نیما و فروغ و شاملو و سهراب و اخوان و... را. در هر صورت اگر این دوستان باز هم بخواهند سئوال کنند من جوابشان را نمی دهم. دوست دارم از این به بعد بنویسم. به هر حال ترجیح می دهم که به جای روزنامه ها که دیگر خواندن ندارند، از این به بعد در کلید بنویسم تا ببینیم چه می شود.
زیر لوگو شعری از نصرت رحمانی ست که بنیان این وبلاگ ، سایت کلید و صفحه ی کلید در روزنامه نیم نگاه از همین شعر است. دلم نیامد تغییرش بدهم، هر چند بیشتر دوست داشتم بنویسم:« اگرچه گورها حاشیه ی جاده را گرفته اند اما جاده به آزادی راه می برد.» روزا لوکزامبورگ
آرزوی شادی و سرزندگی برای همه ی شما دارم.
salamنیما جان مبارک باشه به ما هم لینک بده تا حالش رو ببریم.
دمت گرم. ایشالا که هم تو حالش رو ببری، هم ما.
سلام.خوشحالم که بتونم از این وبلاگ در آینده استفاده ببرم خصوصا وبلاگی که حال وهوای شهر گمشده ام شیراز می دهد.نیما جان امیدوارم منو به جا آورده باشی. از شیراز چه خبر ؟هنوز وضع افتضاحه؟
هی می بندی هی وا می کنی دوباره می بندی وا میکنی! ای چه وزی آمو! راستی به خاطر او کارتو انجوره دوباره واز کردی؟
مبارکه رفیق قدیمی
سلام برار ... گرفتار اسباب کشی خونه ام.... مرخضی میام این هفته .... تی فدا
موافقم آقا نیما .اگه قرار بود این سوال جواب داشته باشه، مسلما ما الان ته صف جواب دهنده ها بودیم ، و شاید حتی حافظ و سعدی هم اون وسط مسطا.