نسیم هم معرفتش از تو بیشتر است
گاهی
از پنجره سرک می کشد توی اتاق
می آید
پنجه می کشد توی موهام
از روی تخت که مرتب است ناله نمی کند
رد بدنی ندارد رد
از کنار میز رد
می رود کنار پنجره خودش را پرت می کند توی آسمان
و من نمی بینمش دیگر مگر
پیش از رفتن قاصدکی بنشانم میان موهایش
دور از چشم باد های بد که تو را بردند
دوباره برگردد.
ey kash midoonesty rade nasim cheghadr azab avar tara radie ke digeh nemiad
oon ke rafte digeh hich vaght nemiad pas ageh entezari ham barash bashe naomidane tare ama entezare nasim momkene hich vaght etefagh nayofte pas azab avar tare
نسیم با ناخن هایش پنجه می کشد....و خودش را ، خود خونینش را از پنجره پرت می کند
شعر هاتو دوست دارم .نسیم ...